من ندانم با که گویم شرح درد

قصه رنگ پریده، خون سَرد

هرکه با من همره و پیمانه شد

عاقبت شیدا دل و دیوانه شد

قصه ‌ام عشاق را دلخون کند

عاقبت خواننده را مجنون کند

آتش عشق ست و گیرد در کسی

کاو، ز سوز عشق می‌ سوزد بسی…

مانده‌ام از حکایتِ شبِ بیم

بارک الله احسن التقویم

چه به خوابی گران در افتادم

کاروان رفت و چشم بگشادم

برچسب ها: , ,