“همیشه نوعی دیوانگی در عشق وجود دارد. این دیوانگی شاید همان رنجی باشد که مجنون را به خود مبتلا ساخت و افسانه عاشقی او را دهان به دهان در طول تاریخ چرخاند. عشق واقعی چیست و چطور باورش کنیم؟ عشقی که از اعماق قلب نشات گرفته و آتش آن در تمام وجود زبانه می کشد. عشق وجود انسان را گرم کرده و قلب تمام آن چه را که برای چشم نامرئی است، می بیند. این سرآغاز دوره ای از زندگی است که همه چیز رنگ و بوی دیگری گرفته و دیوانگی عشق، به آن لعاب می بخشد. احساس می کنیم که زندگی ما شکل دیگری به خود گرفته و شاید ندانیم که این عشق بوده که ماهیت آن را تغییر داده است.”
“همیشه فکر می کردم که عشق سرانجام زمانی به قلب من وارد خواهد شد که به کسی نیاز داشته و بدون او قادر به زندگی کردن نباشم. شاید باور نمی کردم که روزی در این نقطه ایستاده و آن را وهم و خیال می دانستم. اما امروز که متن عشق را در تمام سطور زندگی ام نشانده و آن را لحظه به لحظه احساس می کنم، دریافته ام که من نیاز را پس از دوست داشتن، درک کرده ام. من به تو احتیاج دارم، زیرا عاشقت هستم و این عشق باعث می شود که هر لحظه به حضور و بودن تو محتاج باشم…”
“قدرت و شجاعت را با عشقی که به تو دارم، بهتر درک کرده و به دست آورده ام. اکنون می توانم با آتش درونم، سفیدی برف را آتش بزنم و با آتش بازی آن یک جهان را گرم کنم. عشق من یک میل غیرقابل مقاومت در برابر هر چیزی است که مقابل آن قرار بگیرد. اگر چه بخواهم آتش عشق را با قدرت کلمات نشان دهم، اما این تنها کمی از گرمای آن را بازتاب می دهد و آتش واقعی در قلب من نهفته است. به ستاره ها نگاه می کنم که پیش از این در دوردست سوسو می زدند، اما اینک گویی تنها به اندازه یک دست دراز کردن با آن ها فاصله دارم. تو قدرتی به من داده ای که فلک را در یک قدمی خود می بینیم و قادرم با یک دست خوشه خوشه ستاره برایت از آسمان بچینم.”
“عشق یک ترفند دوست داشتنی از طبیعت و خلقت است که انسان را در دام های پنهانی می اندازد. با عاشق شدن در بندی می افتیم که هیچ میلی به رهایی از آن نداریم. گویی صیاد از آن پس هر آن قدر هم که دام را رها کند، باز به رهایی از آن راضی نیستیم. من نیز در دام عشق تو افتاده و هیچ میلی به فرار و رهایی ندارم. این زخمی شیرین است که هر روز تازه اش نگاه داشته و از تماشای بند خود، شادمان هستم. اگر از من بپرسی دوست دارم هر بامداد مرا در دام عشق خود انداخته و هر شامگاه رها کنی و باز بامداد دوباره صیاد من باشی. این طور هر روز از نو عاشقت می شوم و در این تاب بازی عشق، تا بیکران ها پیش می روم.”
“همان طور که دریانورد، دریاها و آب های آزاد را می شناسد، من نیز خط به خط چهره تو را می شناسم و در خاطرم ثبت دارم. این روزهایی که می گذرد، بیشتر و بیشتر عاشقت می شوم و هنر عشق را با پایداری مشق می کنم. گویی هیچ راه حلی برای عشق وجود ندارد و تنها باید بیشتر و بیشتر دوست داشت. عشق یک نبرد است و من دلاورانه در این نبرد می تازم تا به اوج قله دست یابم…”
با نصب برنامه فال قهوه با گوشی خود فال قهوه بگیرید.کافیست از فنجان قهوه عکس بگیرید تا این برنامه به صورت هوشمند اشکال را شناسایی و فال شما را تعبیر کند.
