این روزها خیال دیدن تو با صد خیال عاشقانه پیونده خورده و در گوشه گوشه ی این عمارت پیچ و تاب می خورند.
اگر چه دوستانم از رسیدن به دامان تو کوتاه است، اما در عالم خواب و رویا بارها و بارها به تو رسیده و از شوق آن در خواب خوشبختی را لمس کرده ام.
تو به ماهی می مانی که به شب های من نور و برکت روا می دارد.
اگر هزار بار از من بپرسی، باز تنها چیزی که برای گفتن به تو در زبانم جاری می شود “دوستت دارم” است.
کاش برگ گلی بودی که می توانستم سال های سال میان قرآن سپید رنگ روی طاقچه نگاهت دارم.
برای با تو بودن از صد کوه و صد دره عبور کرده و هزاران هزار شقایق سرخ فام را پیش کشی می آورم.
اگر در این خیال خام جان دهم که تو معشوق منی، دلاورانه جان باخته ام.
آمدن تو به این خانه، میهمانی ماه و مهر و سرور خورشید و تابش نور به راه انداخته است.
تو می توانی بین زمین و آسمان زندگی من، ملکه ی بی چون و چرای بی رقیب باشی.
با شنیدن صدای پاهایت، نبض زمان می ایستد و من تا دیدن چشم هایت لحظه شماری می کنم.
در سرگردانی روزهای زندگی ام، هدیه ای از خداوند گرفتم و آن هدیه تو بودی.
کاش می دانستی تا چه اندازه قلبم در گرو محبت توست و تا چه اندازه به این محبت خو گرفته ام.
احساس من به تو، شبی به پرواز شاپرک هایی است که در هوای کوی دوست بال و پر می زنند.
قلب تو به جواهری می ماند که از کوه نور شکارش کرده ام.
تو ناب ترین و زیباترین لحظات را به زندگی من آورده ای و این لحظات عاشقی ام را پایانی نیست.
شیرین ترین سلام، سلامی است که هر روز به تو می گویم و تلخ ترین وداع، خداحافظی است که رو در روی تو زمزمه می کنم.
تو تمام زخم های وجود مرا مرهم گذاشته و در جای هر یک معجزه خلق کرده ای محبوب من…
گل من! گل های بهاری را پیش از تو دیده بودم، اما تو سوگلی تمام گل های بهاری هستی.
زیباترین شکوفه های هستی را تقدیم به تو می کنم که زیباترین معنای زندگی برای من هستی.
بیا و مونس جان من و پیام آور شادی زندگی من باش…
من عشق را میان دست های تو پیدا کرده و بارها پیش از این به آن پناه برده ام.
غزل سرایی من تا زمانی که موج گیسوان تو در این هوا پیچ و تاب می خورد، ادامه خواهد داشت.
خواب می بینم یا در بیداری است که تو در این نزدیکی خانه کرده و هر روز شانس دیدنت را پیدا کرده ام.
عشق راستین از خویشتن و از هر چه ترس رهاست و من چنین عشقی را نسبت به تو در سینه دارم.
عشق به آتش می ماند که با نبود آن، خانه سرد و تاریک می شود و من این خانه را سرد و تاریک نمی خواهم.
عشق پزشک حاذقی است که نسخه درمانی من را لا به لای گیسوان پرپیچ و تاب تو پیچیده است.
تو نزدیک ترین آبادی به این خرابه هستی که تا رسیدن به آن دوان دوان و نفس زنان، تمام مسیر را دویده ام.
عشق می تواند نشانی تمامی بی نشانی ها و سردرگمی ها باشد و من با عشق تمام نشانی های عالم را پیدا کرده ام.
تا گرمای آغوش پرمهر تو هست، به سرمای زمستانی ایمان نمی آورم…
قلب محزون من، با دیدن روی ماه تو هر روز بهتر و بهتر می شود و غم های پیشین خود را ذره ذره به باد فراموش می سپارد.
از تو لبریزم و می خواهم هزاران هزار جرعه دیگر بنوشم و سیراب تر شوم…
ای عشق! نفس کشیدن در آسمانی که تو پهنایش را رنگ کرده ای؛ نفس کشیدن در هوای بهشت است.
تو می توانی نزدیک ترین باشی و گرمابخش قلبی گردی که پیش از تو یخ زده است.
از بلندای صدا، تا ته چاه سکوت… یار ما بودی عزیز… در تمام طول راه، با من عاشق ترین؛ همصدا بودی عزیز…
چطور می توانم از تو کمی دورتر ایستاد که معنابخش ترین معنای زندگی و گرم ترین گرمای زندگی هستی…
زندگی و حیات برای من دو کلام بیشتر نیست: تو و عشق تو!
در آسمان بی قرار چشم هایت لحظه به لحظه می توانم کبوترهای سپید بال عاشقی را دنبال کنم و به هوای آن ها بی ترس دل به آسمان دهم.
یک لحظه صبر کن تا یک لحظه بیشتر کنارت بمانم، عشق ابدی من!
در خیالم قصری طلایی برای تو ساخته ام که می توانی با قدم گذاشتن در آن، سلطان بی چون و چرای سرزمین من باشی.
کوه که هیچ، من دل سخت ترین سنگ های خارا را می کنم تا عشقم به تو شهره ی جهان و جهانیان شود.
با نصب برنامه فال قهوه با گوشی خود فال قهوه بگیرید.کافیست از فنجان قهوه عکس بگیرید تا این برنامه به صورت هوشمند اشکال را شناسایی و فال شما را تعبیر کند.