ــ تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در دورترین جای جهان ایستاده ام:
کنارِ تو.
ــ تو کجایی؟
در گسترهی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
ــ من در پاک ترین مُقامِ جهان ایستادهام:
بر سبزهشورِ این رودِ بزرگ که می سُراید
برای تو.
در لحظه
به تو دست میسایم و جهان را درمی یابم،
به تو می اندیشم
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی ست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
جُستن
یافتن
و آنگاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پیافکندن
ــ اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش تر باشد
حاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.