مولانا

در هوایت بی قرارم روز و شب

سر ز پایت بر ندارم روز و شب

روز و شب را همچو خود مجنون کنم


مولانا

من عاشقی از کمال تو آموزم

بیت و غزل از جمال تو آموزم

در پرده دل خیال تو رقص کند

من رقص خوش از خیال تو آموزم


مولانا

ای یوسف خوش نام ما خوش می روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بر دریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما


مولانا

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ، پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقانه همخانه شو همخانه شو


مولانا

از آتش عشق در جهان گرمی ها

وز شیر جافش در وفا نرمی ها

زانماه که خورشید از او شرمنده ست

بی شرم بود مرد چه بی شرمی ها


مولانا

یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی

شاگرد که بودی که چنین استادی

خوبی و کرم را چو نکو بنیادی

ای دنیا را ز تو هزار آزادی


مولانا

یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی

شاگرد که بودی که چنین استادی

خوبی و کرم را چو نکو بنیادی

ای دنیا را ز تو هزار آزادی


مولانا

یا مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی

سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا


مولانا

گر بیدل و بی دستم وز عشق تو پابستم

بس بند که بشکستم، آهسته که سرمستم

در مجلس حیرانی، جانی است مرا جانی

زان شد که تو می دانی، آهسته که سرمستم