دوست داشتن تو، عجیب ترین احساسی است که تا به حال داشته و از ترک آن بیزار هستم.
تو عزیزترین چیزی هستی که در این دنیا به آن وابسته شده و این وابستگی را عزیز می دارم.
صدای تو به سان آرامشی در مسیر طوفانی بر قلب و روح من چنگ می اندازد و ناآرامی هایم را می زداید.
کودکی همان دل دلی است که در سیاهی این روزهای چشمان تو جستجویش می کنم.
عشق شبیه همین لحظه ای است که از راه می رسی و صدای کفش هایت در راهروهایی که به من می رسند، می پیچد.
این دنیایی که میان من و توست، در نیلوفرها پیچیده شده و هر دم برای وصال ما بیشتردر هم تنیده می شود.
اگه حتی بین ما، فاصله یک نفسه… نفس منو بگیر…
تو آن برگ یاسی هستی که دیشب از پرچین همسایه دزدکی چیدم و امروز میان پوششی از حریر در خانه قلبم نگاهش می دارم.
سال های سال برای عاشق شدن به دنبال بهانه ای بودم و تو به یکباره تمامی بهانه های دنیا را به دست من دادی.
عشق برای من لحظه ی عزیز با تو بودن و تمام هوایی است که در آن نفس می کشی…
کاش می شد یک بار دیگر به آن کوچه کاهگلی و پیاده روی باریکش قدم گذاشته و صدای آواز تو را از آن دور دست می شنیدم که عاشقانه ای را زمزمه می کنی.
کفترهای خیال من هر روز به هوای بهاری تو پر می کشند و تک به تک در آنجا جلد می شوند.
تمام روزهای گذشته که بی تو به سر شدند را در انبوه عاشقانه امروز و فرداهایی که با تو به سر می برم، یک به یک غرق خواهم کرد.
برای این حلقه طلایی و شکوه آن، هیچ چیزی درخورتر از انگشت زیبای تو نیست و آن را به نشان عشق و وفا زینت دست تو می کنم.
دنیا یک لحظه سکوت می کند و صدای عشق از آن دوردست ها نام من و تو را صدا می زند.
چراغ و روشنایی خانه رویاهای من، به این زندگی واقعی و زمینی رونق همیشگی بخشیده ای.
گر چه تو لالایی خواندن را پیشتر آموخته بودی، اما گوش های من نخستین بار است که با لالایی عشق به خواب می روند.
تمام من، برای من بخوان از لحظه هایی که از این پس با جادوی نگاه تو به سر خواهند شد.
در میدان عشق، هیچ نیرویی را یارای غلبه بر من و تویی نیست که رزم عاشقی پوشیده ایم.
من برای دفاع از حرمت عشق تا پای جان ایستاده ام و تو این دلاوری را به چشم خویشتن خواهی دید.
چه خوش صید دلم کردی، تو صیاد و من دامی که آرزوی این صید را به دل داشته ام…
آرزو می کنم شکاری باشم که در قلمرو تو بی حواس به این سو و آن سو دویده و دل دل پرتاب نیزه ات بر جان خویش را دارم.
کمی نزدیک تر و کمی آهسته تر، قلب من توان این گام های تند و پرشتاب تو را ندارد…
در آبادی تو، گروه گروه پروانه های از قلب و روح من هجوم آورده و بر فراز خانه ات پرپر می زنند.
این صدای نفس های عشق است که به کلبه من وارد شده و به آن جان دوباره ای می بخشد.
دست های تو بخشنده ترین و نگاهت برکتی زمینی است که به زندگی من رونق می بخشند.
تو در دست خود فانوسی داری که تمامی سیاهی ها و گرفتگی های این حوالی را از بین برده و روشنایی ابدی بر من روا می داری.
چطور می توانم تو را دوست نداشته باشم، وقتی دوست داشتنی ترین عالم هستی…
تو قشنگی مثل اون لحظه که بارون می زنه و من لحظه لحظه تو را تماشا می کنم و آن را به خاطر می سپارم.
قلبم بی تاب توست و بهانه ات را می گیرد، نگاه بی صبرم نیز منتظر نگاه های توست که با آن ها جان بگیرد.
می خواستم بگویم چه اندازه دوستت دارم، اما برای بیان آن واژه های مناسبی پیدا نکردم.
تو نمی توانی عشق مرا به خود اندازه بگیری، آن را توضیح بدهی یا به تصویرش بکشی… اما به راحتی می توانی آن را احساس کنی… دوستت دارم!
دوستت داشتن نم نم بارانی است که کم کم می آید و به درازا می کشد؛ بارانی دوستت دارم.
بهترین جای جهان، همان جا کنار تو و بهشت آن جایی است که در هوایش نفس می کشی…
فال حافظ روزانهدوست داشتن تو، عجیب ترین احساسی است که تا به حال داشته و از ترک آن بیزار هستم. تو عزیزترین چیزی هستی که در این دنیا به آن وابسته شده و این وابستگی را عزیز می دارم. صدای تو به سان آرامشی در مسیر […]
مشاهدهتو اگر بمانی، من برایت فرهاد می شوم و دل این کوه را تا رسیدن به آبادی دلاورانه می کنم. بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند… سکوت هایم را بخوان و آن ها را به نفع خود معنا کن دوست داشتنت مثل موسیقی عاشقانه است؛ ناب و دلچسب! پشت هم باید […]
مشاهدهپس از سال ها دوباره به این خانه قدیمی بازگشته ام. نیازی نیست که در ورودی را باز کنم تا هجوم خاطرات شروع شود. کلید را در قف درب می چرخانم و به حیاط وارد می شوم. زمین پر شده از برگ های زرد درختان و در حالی که پیش می روم و صدای خش […]
مشاهدههر روز کنار این پنجره به انتظار می نشینم تا عبور کنی و من باز با قدم هایت جان خود را تازه کنم. گویی ثانیه ها به درازا کشیده اند و وقت آمدن تو از همیشه دیرتر به نظر می رسد. کودکی از کنار خیابان می گذرد و صدای خنده هایش به صدای خنده های […]
مشاهدهآغاز کردن هر صبح با نگاه تو، امید به زندگی عاشقانه دیگری است. عشق همین لحظه هایی است که در کنار تو سپری می شود و نامش را نمی دانیم. برای عاشقی کردن هزار بار دیگر به دنیا می آیم و وقت خداحافظی کردنت هزار بار دوباره جان […]
مشاهدهتو نزدیک می شوی و آن قدر نزدیک می آیی که دیگر چیزی جز مردمک چشمانت را نمی بینم. چشمان خاکستری و درخشانی که همچنان زیبا هستند و هم چنان قلب مرا تسخیر می کنند. دوباره احساس می کنم که سرنوشتم را در دستان تو رها کرده ام. گویی که هرگز تو را ترک نکرده […]
مشاهدهبرای گم شدن در شهر پریشان چشمان تو لحظه شماری می کنم. “فقط من می دانم که چطور می توان طعم زندگی را کنار تو چشید و هرگز از عطش عشق سیراب نشد.” “کار دل این است که دم به دم عاشق باشد و کار نگاری چون تو در […]
مشاهده“آنقدر دوستت دارم که پروانه ها گیج می شوند گل ها تعجب می کنند و باران دلش آب می افتد !” “عاشقانه دوست داشتنت تنها کار عاقلانه ای ست که از دلم بر می آید” و عشق اگر با حضور همین روزمرگی ها عشق بماند عشق است “می خندی و زمین بهشت می […]
مشاهده«با تو بودن را دوست دارم.» گمان نمی کنم عبارت بهتری برای بیان چنین احساسی به دیگران وجود داشته باشد…! وقتی به تو فکر میکنم سال من نو میشود، توپ در میکنند توی قلبم و ماهی قرمز تنگ بلور پشتک میزند برای خندههایت… شیطنت کن لحظه ای ازپشت چشمم را بگیر… بشنوی تا اولین […]
مشاهدهتمام دنیا هم که بروند تمام دنیا هم که نباشند تمام دنیا هم که مرا نخواهند تمام دنیا هم که آوار شود برسرم تو هستی همین برای یک عمر دلخوشی کافیست هر شب قبل از خواب بى آنكه با خبر باشى جولان میدهى در خيالم گاه با لبخندى گوشه لب گاه با اشكى سرازير از […]
مشاهدهعشق همديگر را فهميدن و حس کردن است نه يکی شدن.. ما نيمه ی مکمل میخواهيم نه سايه ی خود را.. وقتی انگيزه عشق باشد و هدف دوام بخشيدن محصول هميشه عميق و زيبا است. نادر ابراهيمی سؤال کردی و گفتی: بگو که برده دلت را؟ دلم بده که بگویم جوابِ مسئلهی تو… محتشم كاشانى […]
مشاهدهعاشقانه دوست داشتنت تنها کار عاقلانه ای ست که از دلم بر می آید دلبندم من دلم فقط، روی دلِ تو بند می شود جز دل من جای دگر بر تو حرام است… تو همان بوسه ی نابی وسط یک دعوا! بهترین حس دنیاست دلی که فقط برای تو میتپه… آب می شـود در مـن […]
مشاهده