من و تو یکی دهانیم که با همه آوازش به زیباتر سرودی خواناست. من و تو یکی دیدگانیم که دنیا را هر دَم در منظرِ خویش تازه تر می سازد.
مشاهدهــ تو کجایی؟ در گسترهی بیمرزِ این جهان تو کجایی؟ ــ من در دورترین جای جهان ایستاده ام: کنارِ تو. ــ تو کجایی؟ در گسترهی ناپاکِ این جهان تو کجایی؟ ــ من در پاک ترین مُقامِ جهان ایستادهام: بر سبزهشورِ این رودِ بزرگ که می سُراید برای تو. در لحظه به تو دست میسایم و […]
مشاهدهگر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه ی بن بست. گر بدینسان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود، چون کوه یادگاری جاودانه، بر ترازِ بی بقایِ خاک
مشاهدهکیستی که من این گونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم نان شادی ام را با تو قسمت می کنم به کنارت می نشینم و بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم کیستی که من این گونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم!
مشاهدهمیان ماندن و رفتن حکایتی کردیم که آشکارا در پرده ی کنایت رفت مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت
مشاهدهروزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه یی ست وقلب برای زندگی بس است.
مشاهدهشما که زیبایید تا مردان زیبایی را بستایند و هر مردی که به راهی میشتابد جادویی لبخندی از شماست و هر مرد در آزادگی خویش به زنجیر زرین عشقی ست پایبست عشقتان را به ما دهید شما که عشقتان زندگیست! و خشمتان را به دشمنان ما شما که خشمتان مرگ است
مشاهدهطرفِ ما شب نیست چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند خشمِ کوچه در مُشتِ توست در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند
مشاهدهمگذار دیگران نام تو را بدانند … همین زلال بی کران چشمانت ؛ برای پچ پچ هزار ساله آنان کافی ست !
مشاهدهمنتشر شده در تاریخ : یکشنبه 21 جولای, 2019
حتی وقتی نشسته ای طوفان در آرامش اندام هایت پیداست … افشین یداللهی دستانت ابرهای بهاریاند … اگر دستهایت نبود، جهان از تشنگی میمرد… نزار قبانی یک روز من هم به جای دوست داشتن دوست داشته می شوم ! کاش آن وقت هم پای تو در میان باشد … مریم قهرمانلو […]
مشاهده