منتشر شده در تاریخ : سه‌شنبه 7 آوریل, 2020

مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی گذاری آر و بازم پرس تا […]

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستان ما

خنک ان دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات ان زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظاره ما مه خودرا بنماییم بدیشان من و تو من و […]

صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو به جهان که دیده صیدی که بترسد از رهایی

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

خلایق در تو حیرانند و جای حیرتست الحق که مه را بر زمین بینند و مه بر آسمان باشد

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه یی ست وقلب برای زندگی بس است.

شما که زیبایید تا مردان زیبایی را بستایند و هر مردی که به راهی می‌شتابد جادویی لبخندی از شماست و هر مرد در آزادگی خویش به زنجیر زرین عشقی ست پای‌بست عشقتان را به ما دهید شما که عشقتان زندگی‌ست! و خشمتان را به دشمنان ما شما که خشمتان مرگ است

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و من آن روز را انتظار می‌کشم حتی روزی که نباشم

کار دیگری نداریم من و خورشید برای دوست داشتنت بیدار می‌شویم هر صبح

سلاخی می‌گريست… سلاخی می‌گريست به قناری کوچکی دل باخته بود