مطالب مربوط به : فال حافظ

غزل شماره ۱۴۴

به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد که خاک میکده کحل بصر توانی کرد مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد گدایی در میخانه طرفه اکسیریست گر این […]

مشاهده

غزل شماره ۱۴۳

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست و اندر آن […]

مشاهده

غزل شماره ۱۴۲

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق راه مستانه زد و چاره مخموری کرد نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود […]

مشاهده

غزل شماره ۱۴۱

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی […]

مشاهده

غزل شماره ۱۴۰

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد یا بخت من طریق مروت فروگذاشت یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من سودای دام عاشقی از سر به […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۹

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۸

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پای علم داد نکرد دل به امید صدایی که مگر در تو رسد […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۷

دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطف‌های بی‌کران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد که را گویم که با این درد جان سوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۶

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد عارضش را به مثل ماه […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۵

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد چو شمع صبحدمم شد ز مهر او روشن که عمر […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۴

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد قرة العین من آن میوه دل یادش باد که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد ساروان بار من افتاد خدا را […]

مشاهده

غزل شماره ۱۳۳

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت و آهنگ بازگشت به […]

مشاهده