حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
مشاهدهمرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
مشاهدهفکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
مشاهدهشاهدان گر دلبری زین سان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد گلرخانش دیده نرگسدان کنند
مشاهدهباز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
مشاهدهاگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را …
مشاهدهدیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آن از آن مست که با مردم هشیار چه کرد …
مشاهدههرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود از دماغ من سرگشته خیال دهنت به جفای فلک و غصه دوران نرود در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من […]
مشاهدهکنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ که همچو روز بقا هفتهای بود معدود شد از خروج ریاحین […]
مشاهدهدوش میآمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامهای بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود میدانست و آتش چهره بدین کار برافروخته بود گر چه میگفت که زارت بکشم میدیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود کفر […]
مشاهدهدوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود عالم از شور و شر عشق […]
مشاهدهقتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود من دیوانه چو زلف تو رها میکردم هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تأثیر نبود سر ز حسرت به در میکدهها برکردم چون شناسای […]
مشاهده