مطالب مربوط به : شعر عاشفانه

سعدی

ای یار ناسامان من از من چرا رنجیده‌ای وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیده‌ای ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟ گر من بمیرم […]

مشاهده

سعدی

از در درآمدی و من از خود به درشدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم […]

مشاهده